۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

چقدر به خودتان عشق می ورزید؟


 
در برهه های گوناگون زندگی همه افراد، رد پایی از عشق می بینیم. ردی که می تواند گاه عمیق و به یاد ماندنی، گاه خام و نافرجام و گاه ساده و گذرا باشد. هر چه هست در زمان لمس کردن این حس عاطفی، همه چیز زیبا به نظر می رسد. اینکه روزی به نام عشق نهاده شده تنها بهانه ای است برای یاد آوری دوست داشتن هایی که گاه در میان روزمره گی فراموش و کمرنگ شده است. قطعا اولین کسانی که در این ابراز عشق باید جایگاه نخست را داشته باشند والدین ما هستند، همان کسانی که در تمام مراحل کودکی ما از ما نرنجیدند، دلگیر نشدند، شب ناخوابی های حاصل از بیماری مان عصبانی شان نکرد و خنده هایمان به هر دلیلی که بود، دلشان را مالامال از شادی می ساخت.
امروز دنیای عاشقانه ما نوع خاصی آرایش و سناریوی روابط عشقی آن بر ستون های پیچیده ای استوار شده و گاه هر دلیل به ظاهر ساده ای مانند بی پولی، بیماری و یا تفاوت دیدگاه های انسانی می تواند دفترچه اش را برای همیشه ببندد. گاه آنقدر آسان این دفترچه ها باز و بسته می شود که معنای دوست داشتن واقعی زیر زرق و برق دنیای به ظاهر متجدد امروزی دفن گشته و دیگر از جان وسر گذشتن و پا به پای هم بودن، تبدیل به افسانه های شیرین کتاب های قدیمی شده است. اینها بدی زندگی امروز محسوب نمی شود که باید گفت نامش فقط تغییر است و دگرگونی. برای همه ما اطرافیانمان سرمایه های زندگی هستند. خانواده مان که به زنجیره محبت و عشق آن گره خورده ایم، دوستان نزدیکی که سالیان دراز مونسمان بوده و زیباترین خاطراتمان را با آنها سهیم بوده ایم و همکارانمان که ساعات زیادی را با آنها سپری کرده و بسته به میزان صمیمیت و همخوانی فکری، بخشی از زندگی مان با آنها تقسیم شده اما چیزی که به آن عمیق تر نگاه نمی کنیم در دسترس بودن دائمی این سرمایه هاست. آیا این سرمایه های گرانقدر، به نوبه خود درگیری های مختلفی ندارند؟ تجربه تفاوت ها، نیازها و وابستگی های دیروز و امروز باید به هر یک از ما بیاموزد که بر ستون های ثروت هر چند محدود و ناچیز خود تکیه زنیم. شاید بهتر باشد عشق را از خودمان آغاز کنیم. از همان نقطه ای که برای دیگران زندگی کرده ایم از آن مرحله ای که به عزیزانمان سخت وابسته ایم و از امروزی که فکر می کنیم تا ناتوانی جسمی راه درازی داریم.
شاید بهتر باشد امروز بررسی کنیم که زندگی مالی مان بر کدام ستون استوار است؟ چقدر به حفظ کار ثابتمان اعتماد داریم؟ تا چه زمان قادر به کار کردن خواهیم بود؟ همه ما می دانیم در کانادا فردایی برای کار امروز وجود ندارد. مسائل مالی، تفاوت های فکری، عدم شناخت کافی افراد از کار داده شده و حتی میل شخصی صاحب بیزینس، می تواند ما را درست فردای روزی که بسیار عزیز و کارآمد به نظر می رسیم به خانه راهنمایی کند. در مورد سن و سال کار کردن نیز نمی توانیم روی هیچ زمانی حساب کنیم، چرا که سلامتی امری است که در آن موارد زیادی دخالت دارد و اطمینان حفظ آن تا سنی که خودمان فرض می کنیم امکان پذیر نیست. اگر پیغامی برای روز عشق داشته باشیم، یاد آوری وجود خودتان است. آنقدر خودتان را دوست داشته باشید که بدانید فردای ناتوانی، فردای بازنشستگی و فردای بیماری چگونه زندگی خواهید کرد؟