آمدن نوروز
یادآوری یک حس خوب، بوی خوب، رنگهای شاد و طعم شیرین، صدای تیک تاک ساعتی که خبر از تحویل سال می دهد، خبر از تمام شدن یک خستگی. در پس تمام طنازی راز آلود نوروز و بهار، پشت تمام قصه های فلسفه ی عید، نوروز بهانه ای ، برای پایان دادن بی بهانه ی جدایی ها، قهرها و خستگی ها و تازه کردن دیدارها، پایان دادن به دلتنگی برای نگاهی گرم و آغوشی پذیرا.
معمولن با نزدیک شدن به روزهای پایان سال، حس بوی عیدی و توپ وکاغذ رنگی، بوی ماهی و یاس، زمستان دلمان بسر می آید و خستگی سال به یک باره رخت بر می بندد. جنب و جوش حاصل از شوق آمدن بهار، بهانه ای بر دلتنگی باغ دلهایمان است و حس افسردگی از کوتاهی روزها و بقول مولانا لطف بهار بشکند رنج خمار باغ را.
اینکه ما چند سال داریم تفاوتی ندارد، شاید سالی پر از سلامتی داشته و شاید آن را ناگهان از دست بدهیم. طبعا زندگی همه ما به دلیل شرایط و امکانات متفاوت، میزان تحصیلات و نوع شغل، در یک طبقه نبوده و نمی توانیم از درآمد یکسان برخوردار باشیم اما در تمام سطوح زندگی، هر یک مسولیتها و تعهداتی داریم. یا صاحب خانه ای هستیم و مورگیج آن را می پردازیم، یا مستاجریم و اجاره می دهیم و به همین شکل، ده ها تعهد به دنبال آن در اندازه های مختلف وجود دارد. اینکه ما در کدام طبقه رفاهی قرار داریم زیاد مهم نیست بلکه مهمتر این است که به نگهداری داشته هایمان قبل از وقوع هر اتفاقی فکر کرده باشیم.
|